کد مطلب:162532 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

زین العابدین گلپایگانی
وحیدالشعرا



پیك خمیده قامتی آمد به دیده ماه

چون قاصدی كه باخبر بد رسد ز ماه



چون رایتی فتاده نگون در میان خون

نه شاه در میان، نه علمدار و نه سپاه



یا خنجری به كشتن یوسف كشیده اند

بر جای مانده از پس افكندش به چاه



تیغی كنار طشت پر از خون نهاده اند

گویی بریده شد سر یحیای بی گناه



دهقان چرخ ساخته داسی ز ماه نو

تا بدرود ز گشتن ایمان، گل و گیاه



ماه ستاره افسر گلگون قبا حسین

شاه گلو بریده ی راه خدا حسین



ای جد پاك، زیور دامان كیست این؟

پامال گشته دسته ی ریحان كیست این؟



ما را ببین به حال پریشان و باز پرس

تا اهل بیت بی سر و سامان كیست این؟



از صرصر ستیزه ی مروانیان به خاك

افتاده سرو باغ و خیابان كیست این؟



آخر نه این فتاده به خون نور عین توست؟

گلگون سوار روز قیامت حسین توست؟



عجب گلی فلك از دست بوتراب گرفت

كه تا به حشر ز چشم جهان گلاب گرفت



فسرد باغ نبی باغبان دهر چرا؟

ز چشم ما نه مگر دجله دجله آب گرفت؟



از كربلا به شام چو پیمود مرحله

آن كاروان بی كس و بی زاد و راحله






طفلان پابرهنه، زنان گشاده مو

از بخت در شكایت و با چرخ در گله



نیلی رخی ز سیلی و گلگون رخی ز خون

پایی ز قید خسته و پایی ز آبله



زان ناكسان هر آنچه به آن بی كسان رسید

با هیچ كافری نكنند این معامله